راسخدیکشنری عربی به فارسیفنا ناپذير , از ميان نرفتني , نابود نشدني , ديرنه , ريشه کرده , معتاد , سر سخت , کينه اميز
رَّاسِخُونَفرهنگ واژگان قرآنثابت قدمان - استواران - پابرجاها (در کافي از امام صادق (عليهالسلام) روايت آورده که فرمود : ماييم راسخين در علم ، و ما تاويل (منظور و مقصود اصلي )قرآن را ميدانيم
راسختلغتنامه دهخداراسخت . [ س ُ ] (اِ) مس سوخته و روی سوخته و معرب آن روسختج بهترین آن مصری است . (آنندراج ) (انجمن آرا). مس سوخته و آن را روی سوخته نیز گویند و معرب آن روسختج اس
راسخةلغتنامه دهخداراسخة. [ س ِ خ َ ] (ع ص ) تأنیث راسخ . (یادداشت مؤلف ). محکم و استوار و پای برجای . و رجوع به راسخ شود.