راست کردنلغتنامه دهخداراست کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استقامت بخشیدن . مستقیم کردن . باستقامت درآوردن . از انحناء باستقامت بردن . مقابل کج کردن و خم کردن : گردن ادبار بشکن پشت دولت
راست کردنفرهنگ انتشارات معین(کَ دَ)(مص ل .) 1 - آماده شدن ، آماده کردن . 2 - ترتیب دادن . 3 - مُسخّر کردن . 4 - (عا.) میل کردن ، هوس کردن . 5 - مطابق کردن ، برابر کردن .
پشت راست کردنلغتنامه دهخداپشت راست کردن . [ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پس از نهادن باری سنگین که پشت خم کرده بود راست ایستادن . || از صعوبت و سختی رهائی یافتن .
پشت راست کردنلغتنامه دهخداپشت راست کردن . [ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پس از نهادن باری سنگین که پشت خم کرده بود راست ایستادن . || از صعوبت و سختی رهائی یافتن .
چاره راست کردنلغتنامه دهخداچاره راست کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تدبیر کردن . در صدد اصلاح کاری برآمدن : چو شیرین دید کایشان راستگویندبه چاره راست کردن چاره جویند.نظامی .