راست روده شدنلغتنامه دهخداراست روده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه هیچ در معده نماندن و ناپخته و زود از دو سوی دفع شدن . (یادداشت مؤلف ). به قی و اسهال توأماً مبتلا
راست رودهفرهنگ انتشارات معین(دِ) (اِمر.) قسمت انتهایی رودة بزرگ که به مخرج ختم می شود، رودة مستقیم ، رکتوم .
راست رودهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهقسمت آخر رودۀ بزرگ که به مقعد ختم میشود؛ رودۀ راست؛ رودۀ مستقیم.
رودهلغتنامه دهخداروده . [ دَ / دِ ] (اِ) امعای گوسفند و غیره . (برهان قاطع). سرگین دان مردم و جانوران . (شرفنامه ٔ منیری ). لوله های درازی که در شکم انسان و حیوان است و مجرای غذ
راستالغتنامه دهخداراستا. (ص ) راست باشد که نقیض کج است . || (اِ) راه و صراط. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). || مقابل . روبرو. (ناظم الاطباء). مقابل چپ . راستا و چپا بمعنی طر
راستهلغتنامه دهخداراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ) (از: راست و«هَ» نسبت ) بمعنی آنکه همه ٔ کارها را به دست راست کند، ضد چپه . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از شعوری ). آنکه کارها را بدس
رحملغتنامه دهخدارحم . [ رَ ح ِ ] (ع اِ) رَحْم . رِحْم . زهدان و آن مؤنث است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جای کودک در شکم و آن را زهدان گویند. (از منتخب اللغات ) (غیاث ا
زحیرلغتنامه دهخدازحیر. [ زَ ] (ع اِ) پیچاک شکم که خون برآرد. زحار و زحارة بمعنی زحیر آید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در اصطلاح طبیبان ، جنبشی (پیچشی ) است در روده ٔ راست (بز