راستیلغتنامه دهخداراستی . (اِخ ) امیر راستی اصلش از سادات تبریز است ولی خود در خراسان نشو و نما یافته است . او دارای طبعی شیوا و رسا و طبیعتی بلند و والا بوده است . راستی در دوران تصدی تولیت نصریه ٔ تبریز لیافت و پاکدامنی زایدالوصفی از خود نشان داد. اشعار زیر او راست :دل مرا کشته ٔ آن غمزه
راستیلغتنامه دهخداراستی . (حامص ) استقامت . وضع یا حالت مستقیم و راست . (ناظم الاطباء). مقابل کجی . (از آنندراج ). مقابل ناراستی و مقابل خمیدگی : قوام ؛ راستی . (دهار) (منتهی الارب ) : حال با کژ کمان راست کند کار جهان راستی تیرش کژی کند اندر جگرا. <p class="
مرکز اصالتسنجیauthentication centreواژههای مصوب فرهنگستاندر حوزۀ ارتباطات سیار، بخشی از دادگان دائمی که محاسبات ریاضی و مخفی لازم برای راستیآزمایی اصالت تلفن همراه را انجام می دهد اختـ . ماس AuC/AC 3
راستیلغتنامه دهخداراستی . (اِخ ) امیر راستی اصلش از سادات تبریز است ولی خود در خراسان نشو و نما یافته است . او دارای طبعی شیوا و رسا و طبیعتی بلند و والا بوده است . راستی در دوران تصدی تولیت نصریه ٔ تبریز لیافت و پاکدامنی زایدالوصفی از خود نشان داد. اشعار زیر او راست :دل مرا کشته ٔ آن غمزه
راستیلغتنامه دهخداراستی . (حامص ) استقامت . وضع یا حالت مستقیم و راست . (ناظم الاطباء). مقابل کجی . (از آنندراج ). مقابل ناراستی و مقابل خمیدگی : قوام ؛ راستی . (دهار) (منتهی الارب ) : حال با کژ کمان راست کند کار جهان راستی تیرش کژی کند اندر جگرا. <p class="
راستیفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ کجی و خمیدگی] راست بودن.۲. طرف راست بودن.۳. صحت و درستی.۴. [مقابلِ دروغ] صداقت و حقیقت.⟨ راستیرا: [قدیمی] = = بهراستی: ◻︎ راستی را اگر کتاب نبود / علم جز نقش روی آب نبود (؟: لغتنامه: راستی).⟨ بهراستی: (قید تٲکید) ‹راستی را› درحقیقت؛ درواقع.
راستیدیکشنری فارسی به انگلیسیapropos, erectness, honestly, incidentally, indeed, veracity, reality, really, rectitude, sooth, straight, sure, troth, truth, truthfulness, verity
راستیلغتنامه دهخداراستی . (اِخ ) امیر راستی اصلش از سادات تبریز است ولی خود در خراسان نشو و نما یافته است . او دارای طبعی شیوا و رسا و طبیعتی بلند و والا بوده است . راستی در دوران تصدی تولیت نصریه ٔ تبریز لیافت و پاکدامنی زایدالوصفی از خود نشان داد. اشعار زیر او راست :دل مرا کشته ٔ آن غمزه
راستیلغتنامه دهخداراستی . (حامص ) استقامت . وضع یا حالت مستقیم و راست . (ناظم الاطباء). مقابل کجی . (از آنندراج ). مقابل ناراستی و مقابل خمیدگی : قوام ؛ راستی . (دهار) (منتهی الارب ) : حال با کژ کمان راست کند کار جهان راستی تیرش کژی کند اندر جگرا. <p class="