راستگویلغتنامه دهخداراستگوی . (نف مرکب ) راستگو. صادق . راست گفتار. صادق الوعد: بَرّ؛ راستگوی . (یادداشت مؤلف ). صادق ؛ راستگوی . (منتهی الارب ). صدیق ؛ راستگوی . (ناظم الاطباء).
راستگویانلغتنامه دهخداراستگویان . (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان که در 68هزارگزی جنوب خاوری قصبه ٔ رزن و در 6هزارگزی جنوب قلعه جق واقعست . محلی است کوهستانی و
راستگوییلغتنامه دهخداراستگویی . (حامص مرکب ) راستگوئی . عمل راستگو. صَدیق و راستگو بودن . گفتن حرف راست و درست . مقابل دروغگویی . صداقت . صدق : و همه ٔ پیغامبران را به راستگویی داری
راستگویانلغتنامه دهخداراستگویان . (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان که در 68هزارگزی جنوب خاوری قصبه ٔ رزن و در 6هزارگزی جنوب قلعه جق واقعست . محلی است کوهستانی و
راستگوییلغتنامه دهخداراستگویی . (حامص مرکب ) راستگوئی . عمل راستگو. صَدیق و راستگو بودن . گفتن حرف راست و درست . مقابل دروغگویی . صداقت . صدق : و همه ٔ پیغامبران را به راستگویی داری