راستگرد خروجdisplaced right turn, DRTواژههای مصوب فرهنگستاندر تقاطعهای جدید، راهی مجزا در کنار راه اصلی که امکان تردد خودروهایی را که قصد گردش به راست دارند، بدون مزاحمت برای دیگر خودروها فراهم میکند
راستفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مقابلِ کج] بیپیچوخم؛ مستقیم: خط راست.۲. [مقابلِ دروغ] آنچه درست و برحق باشد.۳. دارای رفتار درست: آدم راست و درست.۴. (سیاسی) [مجاز] محافظهکار؛ راستگرا.۵.
راستگاریلغتنامه دهخداراستگاری . (حامص مرکب ) عمل راستگار. امانت . درستکاری . راستکرداری . و رجوع به راستگار و راستکاری و درستکاری شود.