راستادلغتنامه دهخداراستاد. (اِ) وظیفه . راتبه . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). راتب . (برهان ). وجه گذران . (ناظم الاطباء). ماهیانه . (شعوری ج 2 ص 4) : خدایا بخواهم ز توراستادچو
رستادلغتنامه دهخدارستاد. [ رَ ] (اِ) راستاد و راتب و وظیفه و روزیانه . (ناظم الاطباء). وظیفه و راتبه باشد و آنرا راستاد نیز گویند.(فرهنگ جهانگیری ). مخفف راستاد است که به معنی وظ
مقرریلغتنامه دهخدامقرری . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به مقرر. رجوع به مقرر شود. || (اِ) نوعی مواجب . راتبه . راستاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در قدیم به معنی حقوق و موا
راتبةلغتنامه دهخداراتبة. [ ت ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) بمعنی ثابت و به یک جا استاده و قرار گرفته مشتق از رتوب بضمتین بمعنی ثابت و ساکن شدن . (آنندراج ) (غیاث ): ان العدل اذا اصر علی ترک
جیرهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمقدار معیّنی از خوراکی، خواربار، و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصلههای زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه، و امثال آن به کسی میدهند؛ روزیانه؛ راستاد؛ رستاد.
مقدرلغتنامه دهخدامقدر. [ م ُ ق َدْ دَ ] (ع ص ) اندازه نموده شده . (آنندراج ). اندازه کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- شی ٔ مقدر ؛ چیز تقدیر شده . (ناظم الاطباء). || آنچه حق