رازهلغتنامه دهخدارازه . [ زَ / زِ ] (اِ)سرّ. راز. (ناظم الاطباء). || پوشیده . پنهان . اسرار نهفته ٔ دل . (آنندراج ). رجوع به راز شود.
رازحلغتنامه دهخدارازح . [ رِ ] (اِخ ) نام پدر عاصم محدثی است .(از منتهی الارب ) (تاج العروس ). رجوع به عاصم شود.
رازحلغتنامه دهخدارازح . [ زِ ] (اِخ ) نام پدر قبیله ای است از خولان . (منتهی الارب ). پدر قبیله ای است از خولان بن عمروبن حاف بن قضاعة که به شام فرودآمد. (از تاج العروس ).
رازحلغتنامه دهخدارازح . [ زِ ] (ع ص ) هلاک شونده از لاغری . (از اقرب الموارد). || شتر افتاده از لاغری . ج ، رُزَّح . (منتهی الارب ).
رازةلغتنامه دهخدارازة. [ زَ ] (ع اِ) ج ِ راز. (اقرب الموارد). ج ِ راز بمعنی بنا، گلکار. (ناظم الاطباء). مهتر بنایان . (منتهی الارب ). و رجوع به راز شود.
راحةدیکشنری عربی به فارسیراحت , اسودگي , اسايش , مايه تسلي , دلداري دادن (به) , اسايش دادن , راحتي , تسهيلا ت , حق ارتفاقي , راحت شدن از درد , منزل , تن اسايي , فرصت , مجال , وقت کافي ,
رادةلغتنامه دهخدارادة. [ دَ ] (ع ص ) (از: رود) امراءةرادة؛ زنی که در خانه ٔ همسایه بسیار آمد و رفت نماید. (منتهی الارب ). رؤدة. || ج ِ رائد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع
رازةلغتنامه دهخدارازة. [ زَ ] (ع اِ) ج ِ راز. (اقرب الموارد). ج ِ راز بمعنی بنا، گلکار. (ناظم الاطباء). مهتر بنایان . (منتهی الارب ). و رجوع به راز شود.
سَّرَائِرُفرهنگ واژگان قرآناسرار- رازها (جمع سرّ به معني مطلبي که در دل پنهان کرده باشند و نخواهند ديگران از آن خبردار شوند )