رازقندلغتنامه دهخدارازقند. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار که در 15هزارگزی شمال سبزوار و 3هزارگزی خاور شوسه ٔ سبزوار به جغتای واقع است . محلی است
رادگندلغتنامه دهخدارادگند. [ دِ گ ُ ] (اِخ ) سنت . نام ملکه ٔ فرانسه . وی در حدود سال 520 م . در تورن تولد یافت و در سال 587 م . در پواتیه مرد. هنوز بسن ده سالگی نرسیده بود که کلو
رابندراناتلغتنامه دهخدارابندرانات . [ ب ِ ] (اِخ ) تاگور. شاعر و نویسنده ٔ هندی . رجوع به تاگور و یسنا ص 18 شود.
بازقندلغتنامه دهخدابازقند. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صفی آباد شهرستان سبزوار که در 42 هزارگزی جنوب باختر صفی آباد و 12 هزارگزی جنوب راه آهن قرار دارد. ناحیه ای اس
گل ازقندلغتنامه دهخداگل ازقند. [ گ ُ اَ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چولائی خانه ٔ بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد واقع در 36هزارگزی شمال مشهد و 5هزارگزی باختر راه مشهد به کلات . هو
باد مسیحلغتنامه دهخداباد مسیح . [ دِ م َ ] (اِخ ) بادمسیحا. کنایه از نفس عیسی علیه السلام است که مرده رازنده میکرد. (برهان ). کنایه از دم مسیح که اموات راحیات می بخشید. (غیاث ). کنا
صقیللغتنامه دهخداصقیل . [ ص َ ] (ع ص ) زدوده . (منتهی الارب ). زدوده شده و روشن . (غیاث اللغات ). روشن کرده . مهره زده . مصقول ؛ شمشیر صقیل . (منتهی الارب ). تیغ زدوده . (مهذب ا
ایوبلغتنامه دهخداایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابن زید بن قیس زراره هلالی (متوفی در 84 هَ . ق .). یکی از بلغای روزگار و خطیب معروف زمان خود بود. به او مثل زنند «ابلغ من ابن القربه
جدیع کرمانیلغتنامه دهخداجدیع کرمانی . [ ج ُ دَ ] (اِخ ) ابن علی ازدی معنی . وی در عصر خود شیخ خراسان و فارس آن دیار و از رؤسای باهوش بشمار بود. او در کرمان بدنیا آمد و منسوب به همان ج