رازدارلغتنامه دهخدارازدار. (نف مرکب ) سرنگاهدار. (ناظم الاطباء).دارنده ٔ راز کسی . حافظ سر. محرم راز. (آنندراج ). پوشنده ٔ سر. دارنده ٔ سر : ابوبکر نیز همه شب خواب نداشت و با خود
رازدارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که رازی را حفظ میکند؛ رازبان؛ رازنگهدار؛ سِرنگهدار.۲. کسی که رازی دارد؛ دارای راز.
رازدارندهلغتنامه دهخدارازدارنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) سرنگاهدارنده . محرم اسرار. رازدار : مرا نیک دل مهربان بنده دان شکیبادل و رازدارنده دان . فردوسی .منم بنده این مهربان بنده
رازداریلغتنامه دهخدارازداری . (حامص مرکب ) عمل رازدار. که رازی با خود دارد. حفظ سرّ، نگهداری . || که خود رازی دارد. || امانت داری . پنهانی . پوشیدگی . (ناظم الاطباء).
رازداریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ، سِرّنگهداری، پوشیدهگویی، مرموزیت، راز، سکوت انجمن مخفی، فراماسونری توطئه