رادنلغتنامه دهخدارادن . [ دِ ] (ع ص ) اسم فاعل از ردن . رجوع به رَدن و رَدَن شود. || (اِ) زعفران . || سرخی به زردی آمیخته . و منه بعیر رادنی و ناقة رادنیة؛ ای ، خالطت حمرته صفرة
رادنیةلغتنامه دهخدارادنیة. [ دِ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث رادنی ؛ ناقة رادنیة؛ ای خالطت حمرته صفرة. (منتهی الارب ). رجوع به رادن و رادنی شود.
راتنوولغتنامه دهخداراتنوو. [ ن ُ ] (اِخ ) قصبه ای است در پروس در ایالت «برادنبورغ » در ولایت «پوچدام » واقع در کنار نهر «هاول » که برودخانه الب میریزد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی
رابن سومالغتنامه دهخدارابن سوما. [ ب َ ] (اِخ ) یکی از افرادهیئتی که در سال 1287 - 1288 م . بعنوان سفارت از طرف ارغون خان به اروپا رفت . (از سعدی تا جامی ص 34).
رادنیةلغتنامه دهخدارادنیة. [ دِ نی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث رادنی ؛ ناقة رادنیة؛ ای خالطت حمرته صفرة. (منتهی الارب ). رجوع به رادن و رادنی شود.
خمبلغتنامه دهخداخمب . [ خ ُ ] (اِ) خُنْب . خم . خم بزرگ . (ناظم الاطباء). خم بزرگ که به عربی آن رادن گویند. (از برهان قاطع). خم بزرگ و آن ظرفی باشدکه در آن آب یا شراب کنند. (لغ
ارغیانلغتنامه دهخداارغیان . [ اِ ](اِخ ) نام ناحیه ای به نیشابور. گویند دارای هفتادویک قریه بوده و کرسی و قصبه ٔ آن رادنیز باشد و گروهی از اهل علم و ادب بدانجا منسوبند. (معجم البل