رادعدیکشنری فارسی به انگلیسیbalk, bar, check, clog, constraint, encumbrance, hindrance, obstacle, stumbling block
رادعلغتنامه دهخدارادع . [ دِ ] (ع ص ، اِ) چیزی که ماده ٔ علت را بازگرداند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ضد جاذب است و آن دارویی است دارای طبعی سرد چون آن را بر عضوی نهند در آن ایجاد س
رادعلغتنامه دهخدارادع . [ دِ ] (ع ص ) باز ایستاده کننده از چیزی . (منتهی الارب ). بازدارنده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). مانع. (فرهنگ نظام ). مانع و رادع ، از اتباع است رجوع
رادعةلغتنامه دهخدارادعة. [ دِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث رادع . بازدارنده : و فیه قوة رادعة. ج ، رادعات ، روادع . (ناظم الاطباء). || پیراهن پیسه بزعفران یا بدیگر بوی خوش . (منتهی الارب
بی رادع و مانعلغتنامه دهخدابی رادع و مانع. [ دِ ع ُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ) سرخود و لگام گسیخته . که پیش گیرنده و بازدارنده ندارد. و رجوع به رادع و مانع شود.
رادعةلغتنامه دهخدارادعة. [ دِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث رادع . بازدارنده : و فیه قوة رادعة. ج ، رادعات ، روادع . (ناظم الاطباء). || پیراهن پیسه بزعفران یا بدیگر بوی خوش . (منتهی الارب
بی رادع و مانعلغتنامه دهخدابی رادع و مانع. [ دِ ع ُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ) سرخود و لگام گسیخته . که پیش گیرنده و بازدارنده ندارد. و رجوع به رادع و مانع شود.