راحبلغتنامه دهخداراحب . [ ح ِ ] (اِخ ) نام زن بهمن . کی بهمن پسر اسفندیار بود و مادرش را نام اسنور بود از فرزندان طالوت الملک ، و نام او اردشیر بود، کی اردشیر درازانگل خواندندی او را و به بهمن معروف است ، و درازدست نیز گویند سبب آنکه برپای ایستاده و دست فروگذاشتی از زانوبند بگذشتی و اندرین مع
راهبلغتنامه دهخداراهب . [ هَِ ] (اِخ ) البرموسی . او اسقف قبطی بود و اصلش سریانی یعقوبی از شهر اورفا یا دیاربکر. او راست : 1- حسن السلوک فی تاریخ البطارکه و الملوک مصر. چ مصر 1913 م . 2- الخر
راهبلغتنامه دهخداراهب . [ هَِ ] (اِخ ) دیهی است در سوریه واقع در جبل سمعان . (از اعلام المنجد). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 249 و عیون الانباء ج 1 ص 121 شود.
راهبلغتنامه دهخداراهب . [ هَِ ] (اِخ ) دیهی است در مصر واقع در منوفیه . وقبر شیخ راهب معروف در آن است . (از اعلام المنجد).
راهبلغتنامه دهخداراهب . [هَِ ] (اِخ ) بولس . (قرن 13 م .) او در انطاکیه بدنیاآمد و اسقف بود. وی بکشورهای یونان و فرانسه سفر کرد. او را تألیفاتیست در جدل که آن را خطاب به یکی از دوستان مسلمان خود نوشته است . (از اعلام المنجد).
راخبعم بن سلیمانلغتنامه دهخداراخبعم بن سلیمان . [ ... ن ُ س ُ ل َ ] (اِخ ) نام پسر حضرت سلیمان . دختری از نژاد وی راحب نام زن بهمن پسر اسفندیار بوده است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 54 چ اروپا) .
رشکلغتنامه دهخدارشک . [ رِ ] (اِخ ) لقب یزیدبن ابویزید است . از کثرت غیرت و تعصب ، این کلمه ٔ عربی را به ارشک فارسی عوض کرده و معرب ارشک ، رشک شده . (از انساب سمعانی ). لقب یزید قاسم بن ابی یزید ضبعی بصری که یکی از ائمه ٔ راحب زمانه ٔ خود بوده است و یقال له القسام و هو الرشک بلغة اهل البصرة،
محلبلغتنامه دهخدامحلب . [ م َ / م ِ ل َ ] (اِ) درختی است مانند درخت بید و گل وی سپید بود و ثمر آن را حب محلب خوانند. محلب بهترین دست شویها است .از شاخ وی تازیانه کنند از جهت بوی خوب او که در دست بماند. (از اختیارات بدیعی ). لیث گوید آن چیزی است که دانه ٔ او د
اردشیرلغتنامه دهخدااردشیر. [ اَ دَ / دِ ] (اِخ ) بهمن بن اسفندیار پدر داراب (در داستانهای ایرانی ) و او را بهمن نیز نام بود. (مؤید الفضلاء). چون جدش گشتاسب او را بسیار دلیر دید بدین لقب ملقب کرد. (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). کی بهمن پسر اسفندیار بود و مادرش را