راجزلغتنامه دهخداراجز. [ ج ِ ] (اِخ ) از شاعران مشهور عرب بود که در روزگار ولیدبن عبدالملک (86 - 96 هَ . ق .) می زیست یاقوت درباره ٔ وی آرد: دکین بن رجاء الفقیمی راجز مشهور بر و
راجزلغتنامه دهخداراجز. [ ج ِ ] (اِخ ) اسم یک کارخانه فرنگی است که بهترین چاقو و کارد و قیچی را میسازد. (فرهنگ نظام ). || چاقوی راجز؛ یا چاقویی که در کارخانه ٔ مذکور ساخته شده با
راجزلغتنامه دهخداراجز. [ ج ِ ] (اِخ ) فضل بن قدامه ٔ عجلی یکی از فحول شعرای عهد اموی است کنیت او ابوالنجم بود. گویند شبی هشام وی را برای نقل قصص و حکایات گوناگون احضار کرد او نی
راجزلغتنامه دهخداراجز. [ ج ِ ] (ع ص ) ارجوزه خوان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). شاعری که در بحر رجز شعر گوید. (منتهی الارب ).
راجزفرهنگ انتشارات معین(جِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آنکه شعری از بحر رجز بخواند. 2 - کسی که رجز خواند، ارجوزه خوان .
عمانی راجزلغتنامه دهخداعمانی راجز. [ ع ُ ی ِ ج ِ ] (اِخ ) محمدبن ذُؤَیب فُقَیمی . مشهور به عمانی راجز. وی از شعرا بود و اخباری درباره ٔ او با هارون الرشید و دیگران در عیون الاخبار و
عمانی راجزلغتنامه دهخداعمانی راجز. [ ع ُ ی ِ ج ِ ] (اِخ ) محمدبن ذُؤَیب فُقَیمی . مشهور به عمانی راجز. وی از شعرا بود و اخباری درباره ٔ او با هارون الرشید و دیگران در عیون الاخبار و
زُلْفَىٰفرهنگ واژگان قرآننزديک تر ( عبارت "مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى ﭐللَّهِ زُلْفَىٰ " یعنی : ما اين معبودان راجز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك كنند نمى
ارجزلغتنامه دهخداارجز. [ اَ ج َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از راجز. راجزتر. اشعر: قال ابونخیلة و انا ارجزالعرب . (تاریخ ابن عساکر).
يُقَرِّبُونَافرهنگ واژگان قرآنکه ما را نزدیک کنند ( عبارت "مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى ﭐللَّهِ زُلْفَىٰ " یعنی : ما اين معبودان راجز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزد
دکینلغتنامه دهخدادکین . [ دُ ک َ ] (اِخ ) ابن رجاه فُقَیمی . راجز قرن اول هجری . وی در عصر امویان شهرت یافت و عمربن عبدالعزیز را آنگاه که والی مدینه بود مدح گفت . و نیز رجزی در