راجلغتنامه دهخداراج . (اِ) پتی هو و از گیاهان دارویی است از تیره لیلیاسه . دسته ٔ آسپاراژه قسمت قابل مصرف ، سوش ریزم دار مواد، مؤثره ، اسانس ، رزین ، املاح پتاس و آهک . موارد
رعجلغتنامه دهخدارعج . [ رَ ] (ع مص ) بی آرام شدن . (ناظم الاطباء). || بی آرام کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پی هم درخشیدن برق . (از ناظم الاطب
رعجلغتنامه دهخدارعج . [ رَ ع َ ] (ع مص ) بسیار شدن مال و اولاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بسیار شدن مال کسی . (از اقرب الموارد).
راج اربولغتنامه دهخداراج اربو. [ اَ ] (اِ) در ختن پستنک که در نور و گرگان آن را بارانک و در طوالش می انز و در کوهپایه گیلان راج اربو میخوانند. (جنگل شناسی ص 233 ج 1).
راج المهالغتنامه دهخداراج المها. [ ج ُ ل ْ م َ ] (اِ مرکب ) شاهنشاه یا بزرگ شاهان و لقب پادشاه زابج بوده است . (الجماهر ص 239).
راج رشلغتنامه دهخداراج رش . [ رَ ] (هندی ، اِ) این کلمه در هندوستان به بعضی از روحانیون اطلاق میشود. رجوع به ماللهند ص 45 س 17 شود.
راج اربولغتنامه دهخداراج اربو. [ اَ ] (اِ) در ختن پستنک که در نور و گرگان آن را بارانک و در طوالش می انز و در کوهپایه گیلان راج اربو میخوانند. (جنگل شناسی ص 233 ج 1).
راج المهالغتنامه دهخداراج المها. [ ج ُ ل ْ م َ ] (اِ مرکب ) شاهنشاه یا بزرگ شاهان و لقب پادشاه زابج بوده است . (الجماهر ص 239).
راج رشلغتنامه دهخداراج رش . [ رَ ] (هندی ، اِ) این کلمه در هندوستان به بعضی از روحانیون اطلاق میشود. رجوع به ماللهند ص 45 س 17 شود.