رابولغتنامه دهخدارابو. (اِ) نام گلی است خوشبو. چنانکه گفته اند: نرگس و رابو شکفت بر طرف بوستان . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : سوسن و رابو شکفت بر چمن آسمان لاله و نسرین نمود
رابوسنت اتینلغتنامه دهخدارابوسنت اتین . [ ب ُ س َ اِ ی ِ] (اِخ ) مرد سیاسی و مذهبی فرانسه فرزند ارشد پل رابو. در شهر نیم متولد شده و بین سالهای 1743 - 1793م . زندگی کرده و پس از کناره گ
رابوعلغتنامه دهخدارابوع . (اِخ ) نام قدیم چاهی است نزدیک کوه اسقف که آن را رابع مینامند. (از منتهی الارب ).
رابوعلغتنامه دهخدارابوع . (ع اِ) ربع. یک چهارم : افلاطون کتب خود را بمراتبی تقسیم کرده و هر مرتبه مرکب از چهار کتاب است که مجموع آن چهار را رابوع نامیده است . (ابن الندیم ). و جم
رابوعالغتنامه دهخدارابوعا. (ع اِ) چهارگفتار، کتابی که چهار رابوع داشته باشد. (قفطی ). || مجموعه ٔ چهار قطعه که سه قطعه حزن انگیز و یکی خنده آور باشد. || یک نمایش وهمی مضحک که بشرک
رابوسنت اتینلغتنامه دهخدارابوسنت اتین . [ ب ُ س َ اِ ی ِ] (اِخ ) مرد سیاسی و مذهبی فرانسه فرزند ارشد پل رابو. در شهر نیم متولد شده و بین سالهای 1743 - 1793م . زندگی کرده و پس از کناره گ
رابوعلغتنامه دهخدارابوع . (اِخ ) نام قدیم چاهی است نزدیک کوه اسقف که آن را رابع مینامند. (از منتهی الارب ).
رابوعلغتنامه دهخدارابوع . (ع اِ) ربع. یک چهارم : افلاطون کتب خود را بمراتبی تقسیم کرده و هر مرتبه مرکب از چهار کتاب است که مجموع آن چهار را رابوع نامیده است . (ابن الندیم ). و جم
رابوعالغتنامه دهخدارابوعا. (ع اِ) چهارگفتار، کتابی که چهار رابوع داشته باشد. (قفطی ). || مجموعه ٔ چهار قطعه که سه قطعه حزن انگیز و یکی خنده آور باشد. || یک نمایش وهمی مضحک که بشرک