رابطةدیکشنری عربی به فارسیشرکت , انجمن , معاشرت , اتحاد , پيوستگي , تداعي معاني , تجمع , اميزش , قيد , پيوند , بهم پيوستن , پيوند دادن
جانب داشتنلغتنامه دهخداجانب داشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب )رابطه داشتن . پیوند داشتن . مربوط بودن : نسیم صبح را گفتم تو با او جانبی داری کز آنجانب که او باشد صبا عنبرفشان آید. سعدی .رج
سروکار داشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعامل داشتن، رابطه داشتن، ارتباط داشتن، مرابطه داشتن ۲. معامله داشتن، دادوستدداشتن
ربط داشتنلغتنامه دهخداربطداشتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) اتصال داشتن . پیوسته بودن . ارتباط داشتن . (ناظم الاطباء). مربوط بودن .مرتبط بودن . رابطه داشتن . پیوستگی داشتن . || بامعنی بود