رابطةدیکشنری عربی به فارسیشرکت , انجمن , معاشرت , اتحاد , پيوستگي , تداعي معاني , تجمع , اميزش , قيد , پيوند , بهم پيوستن , پيوند دادن
رابطةلغتنامه دهخدارابطة. [ ب ِ طَ ] (اِخ ) دختر کرامت مذحجی بوده است و طبرانی در کتاب کبیر حدیثی از قول پیغمبر ازاو نقل کرده است . (استیعاب قسم اول از جزء هشتم ).
رابطةلغتنامه دهخدارابطة. [ ب ِ طَ ] (ع اِ) علاقه و آنچه بدان چیزی را بچیزی بندند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). علقه و وصله . (از اقرب الموارد). || هر چیزی که بستگی بچیز دیگر دا
رابطةلغتنامه دهخدارابطة. [ ب ِ طَ ] (اِخ ) دختر حارث بن جبلةبن عامربن کعب قریشی بود. تیمی بن اسحاق در زمره ٔ کسانی که به حبشه مهاجرت کرده اند نام او را آورده و گفته است اسم او را
رابطةلغتنامه دهخدارابطة. [ ب ِ طَ ] (اِخ ) دختر حبان بن عنزةبن ناشرة. از اسیران هوازن . پیغمبر او را به علی بخشید پس علی بن ابیطالب قسمتی از قرآن را به او تعلیم کرد. ابن اسحاق در
رابطهفرهنگ مترادف و متضادارتباط، انتساب، انس، بستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، ربط، سروکار، نسبت، وابستگی ≠ ضابطه
رابطهدیکشنری فارسی به انگلیسیaffiliation, alliance, association, communication, connection, interconnection, intercourse, interrelationship, kinship, liaison, linkage, links, pertinence, re