رئدلغتنامه دهخدارئد. [ رِءْدْ ] (ع اِ) همزاد، و شاید همزه نگیرد.(از متن اللغة) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از المنجد). || نزدیک به همسن . (از متن اللغة). || ضیق و تنگ از هر چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج )(از المنجد). || گردن یا عنق . || شاخه ای که بسیار تر و سبک باشد. (از متن اللغة). شاخه ٔ نو
چرت چرتلغتنامه دهخداچرت چرت . [ چ ِ چ ِ ] (اِ صوت مرکب ) حکایت آوازِ شکستن تخمه ٔ هندوانه و خربوزه و غیره . صدائی که چون تخمه ٔ هندوانه و خربوزه با دندان شکنند، به گوش رسد.
چرت و پرتلغتنامه دهخداچرت و پرت . [ چ ِ ت ُ پ ِ / چ َ ت ُ پ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع )پرت و پلا. سخنان یاوه و بیهوده . حرف مفت . دری وری .
چرت و پرتلغتنامه دهخداچرت وپرت . [ چ ِ ت ُ پ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خرت وپرت . چیزی کوچک و بی مصرف . رجوع به خرت و پرت شود.
رئدانلغتنامه دهخدارئدان .[ رِءْ ] (ع اِ) ج ِ رئد. همزادان . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع به رئد شود. || شاخه های نرم و نازک . (از متن اللغة). رجوع به رئد شود.
رئدانلغتنامه دهخدارئدان .[ رِءْ ] (ع اِ) ج ِ رئد. همزادان . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع به رئد شود. || شاخه های نرم و نازک . (از متن اللغة). رجوع به رئد شود.
مترئدلغتنامه دهخدامترئد. [ م ُ ت َ رَءْ ءِ ] (ع ص ) باد وزنده . || کسی که برخیزد و سپس لرزه گیرد. (از منتهی الارب ). کسی که در وقت برخاستن لرزه گیرد وی را از سنگینی خود. (ناظم الاطباء). || شاخه ٔ سایه افکننده . || شادمان . (منتهی الارب ). و رجوع به ترئد شود.