رءیسدیکشنری فارسی به عربیادر , حاکم , رييس , رييس المجلس , رييس الوزراء , سيد , عنوان راسي , قوس , مدير , مراقب
گالگاکوسلغتنامه دهخداگالگاکوس . (اِخ ) رئیس قبیله ٔ کالدونین ساکنین قدیم سرزمین اسکاتلند. وی در سال 84 م . از آگریکلا شکست خورد. تاسیت مورخ معروف در کتابی که بنام «زندگانی آگریکلا»
ویس بذلغتنامه دهخداویس بذ. [ ب َ ] (اِ مرکب ) رئیس قبیله . (ایران در زمان ساسانیان ). رئیس قریه . در ایران باستان ، فرماندهان را به چهار دسته طبقه بندی کرده اند که در کتب پهلوی آث
دبیرلغتنامه دهخدادبیر. [ دَ ] (اِخ ) نام شاعری برهمنی مذهب فرزند رئیس قبیله ای در کنجاوه از مضافات لاهور. نزد علمای مشهور مسلمان زمان خود تحصیل علوم ادبی و فنون عقلی کرد و به دب