ذیبلغتنامه دهخداذیب . (ع اِ) ذئب . گرگ . ج ، ذیاب . || (اِخ ) ذیب . الذیب ، سبع. السبع و آن صورتی از صور فلکیه است . در نیم کره ٔ جنوبی و آنرا پنجاه و یک ستاره است که روشن ترین
زیبلغتنامه دهخدازیب . (اِ) زیبایی و خوبی بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 27). زینت و نیکویی و آرایش باشد. (برهان ). خوبی و زینت و آرایش و آنرا زیبا و زیبان نیز گفته اند. (انجمن آر
ذیب الارمنلغتنامه دهخداذیب الارمن . [ بُل ْ اَ م َ ] (ع اِ مرکب ) شغال . ابن آوی . رجوع به ذئب الارمن شود.
ذیبةلغتنامه دهخداذیبة. [ ب َ ] (اِخ ) از کلمه ٔ دیو و دیب به معنی جزیره است : ذیبة المهل ؛ جزیره ٔ مهلان . (ماله ِها).
ذیبةلغتنامه دهخداذیبة. [ ذَ ب َ ] (اِخ ) نام آبی است بنوربیعةبن عبداﷲ را. و بعضی گویند آبی است ابوبکربن کلاب را و بدانجا رمله ای که بنوربیة بدانجا فرود آیند.
ذیب الارمنلغتنامه دهخداذیب الارمن . [ بُل ْ اَ م َ ] (ع اِ مرکب ) شغال . ابن آوی . رجوع به ذئب الارمن شود.
ذیبةلغتنامه دهخداذیبة. [ ب َ ] (اِخ ) از کلمه ٔ دیو و دیب به معنی جزیره است : ذیبة المهل ؛ جزیره ٔ مهلان . (ماله ِها).
ذیبةلغتنامه دهخداذیبة. [ ذَ ب َ ] (اِخ ) نام آبی است بنوربیعةبن عبداﷲ را. و بعضی گویند آبی است ابوبکربن کلاب را و بدانجا رمله ای که بنوربیة بدانجا فرود آیند.