ذکریلغتنامه دهخداذکری . [ ] (اِخ ) ابراهیم افندی . از متأخرین شعرای عثمانی است . مولد اوبه سال 1210 هَ . ق . در اوزیجه نزدیک شهر بلگراد صربستان . و او در بوسنه به تحصیل مقدمات علوم پرداخت وسپس به موطن خویش بازگشت . و در آنجا بنام کوچک مشهور است وی بترکی شعر
ذکریلغتنامه دهخداذکری . [ ذِ را ] (ع اِمص ) اسم مصدر از ذکر. تذکیر. یاد. یادآوردن . یادآوری . یادکرد. (دهار). یاد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تذکار. تذکیر. ذکر. تذکر. || بیان کردن . خلاف نسیان . || قیامت .ساعت . رستخیز. رستاخیز. || توبة. انابة. بازگشت از گناه : و انّی له الذکری . || و
دقریلغتنامه دهخدادقری . [ دَ ق َ را ] (ع اِ) مرغزار نیکوی بسیار نبات . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دقر. و رجوع به دقر شود. || (اِخ ) مرغزاری است . (از منتهی الارب ). روضه ای است در صحراء. (از معجم البلدان ).روضه ای است نیکو و بسیارنبات . (از اقرب الموارد).
ذکريدیکشنری عربی به فارسیسوگواري ساليانه , جشن ساليانه عروسي , مجلس يادبود يا جشن ساليانه , جشن يادگاري , وابسته به قوه حافظه , ياداوري , تذکر , خاطر , ذهن , يادگاري
ذکريدیکشنری عربی به فارسیسوگواري ساليانه , جشن ساليانه عروسي , مجلس يادبود يا جشن ساليانه , جشن يادگاري , وابسته به قوه حافظه , ياداوري , تذکر , خاطر , ذهن , يادگاري
قلعه ذکریالغتنامه دهخداقلعه ذکریا. [ ق َ ع َ ذَ ک َ ری ْ یا ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 2هزارگزی شمال خاوری کوزران و کنار رودخانه ٔ قره سو. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 154
عهد ذکریلغتنامه دهخداعهد ذکری . [ ع َ دِ ذِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) این اصطلاح در دستور زبان عرب به «ال » داده شده است هرگاه مصحوب آن ذکری باشد، مانند: «کما أرسلنا اًلی فرعون رسولاً. فعصی فرعون الرسول » ، که «ال » در رسول دوم اشاره به رسول اول است که پیش از آن ذکر شده بود. (از مغنی اللبیب ). و
مذکریلغتنامه دهخدامذکری . [ م ُ ذَک ْ ک ِ ] (حامص ) عمل مذکر. واعظی . رجوع به مذکر شود : چون علم شرع که در روزگار قضا... و مذکری نرود. (قابوسنامه از فرهنگ فارسی معین ).
عهد ذکریلغتنامه دهخداعهد ذکری . [ ع َ دِ ذِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) این اصطلاح در دستور زبان عرب به «ال » داده شده است هرگاه مصحوب آن ذکری باشد، مانند: «کما أرسلنا اًلی فرعون رسولاً. فعصی فرعون الرسول » ، که «ال » در رسول دوم اشاره به رسول اول است که پیش از آن ذکر شده بود. (از مغنی اللبیب ). و