ذکاءلغتنامه دهخداذکاء. [ ذَ ] (ع مص ، اِمص ) تیزی خاطر. زیرک شدن . (زوزنی ). تیزخاطر شدن . تیزدلی . (دهار). هوش . زود دریافتن . هوشمندی .کیاست . نباهت . هوشیاری . زیرکی . سرعت ف
ذکاءلغتنامه دهخداذکاء. [ ذُ ] (ع اِ) مهر. خور. شمس . آفتاب . خورشید. بیضاء. شرق . شارق . یوح . بوح : بر قد لاله قمر دوخت قبای وشی خشتک قطنی نهاد بر سر چینی ذکاء . خاقانی .هذه ذک
زکاءلغتنامه دهخدازکاء. [ زُ ک َءْ ] (ع ص ) مرد بسیارسیم و توانگر و زودنقد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به زُکاء شود.
زکاءلغتنامه دهخدازکاء. [ زُ ] (ع مص ) (از «زک ء») زُکَاءْ. مرد بسیارسیم و توانگر و زودنقد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
زکاءلغتنامه دهخدازکاء. [ زَ ] (ع مص ) (از «زک ی ») گوالیدن و افزون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تشنه گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زکاءلغتنامه دهخدازکاء. [ زَ ](ع مص ) (از «زک و») افزون شدن . (ترجمان القرآن ). گوالیدن و افزون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بالیدن کودک . (تاج المصادر
زکاءلغتنامه دهخدازکاء. [ زَ ءْ ] (ع مص ) زدن . || دادن و یا زودتر دادن : زکاه الفاً؛ داد او را هزار یا زودتر داد نقد او را. || پناه گرفتن به سوی کسی و تکیه کردن بر آن .(منتهی ال
ذکاءالحسلغتنامه دهخداذکاءالحس . [ ذَ ئُل ح ِس س ] (ع اِ مرکب ) صاحب ذخیره گوید: بسیار باشد که سبب خیالها (در چشم ) صافی طبقه های چشم و تیزی حس ّ بصر باشد... و حس ّ شنیدن و بوئیدن هم
ذکاءالرومیلغتنامه دهخداذکاءالرومی . [ ] (اِخ ) ابوالحسن . در معجم الادباء ج 7 در شرح حال منصوربن اسماعیل بن عمر از ضریر رأس عینی می آورد: و کانت بینهما (ای بین ابی عبید القاضی و منصو
ابن ذکاءلغتنامه دهخداابن ذکاء.[ اِ ن ُ ذُ ] (ع اِ مرکب ) صُبح . (خلاص نطنزی ) (مهذب الاسماء). بامداد. (خلاص نطنزی ). سپیده دم . ابن الذکاء.
ذکاءالحسلغتنامه دهخداذکاءالحس . [ ذَ ئُل ح ِس س ] (ع اِ مرکب ) صاحب ذخیره گوید: بسیار باشد که سبب خیالها (در چشم ) صافی طبقه های چشم و تیزی حس ّ بصر باشد... و حس ّ شنیدن و بوئیدن هم
ذکاءالرومیلغتنامه دهخداذکاءالرومی . [ ] (اِخ ) ابوالحسن . در معجم الادباء ج 7 در شرح حال منصوربن اسماعیل بن عمر از ضریر رأس عینی می آورد: و کانت بینهما (ای بین ابی عبید القاضی و منصو
ابن ذکاءلغتنامه دهخداابن ذکاء.[ اِ ن ُ ذُ ] (ع اِ مرکب ) صُبح . (خلاص نطنزی ) (مهذب الاسماء). بامداد. (خلاص نطنزی ). سپیده دم . ابن الذکاء.