ذکافرهنگ نامها(تلفظ: zakā) (عربی) (در قدیم) هوشمندی ، تیزهوشی ؛ ] این واژه با کلمهی ذُکا (به معنی خورشید) هم نویسه میباشد[
دقایالغتنامه دهخدادقایا. [ دَ ] (ع ص ) ج ِ دَقْوی ̍. (اقرب الموارد). رجوع به دقوی شود. || ج ِ دَقیة. (اقرب الموارد). رجوع به دقیة شود.
دکالغتنامه دهخدادکا. [ دَک ْ کا ](اِخ ) داکا. شهری به پاکستان شرقی (بنگال شرقی ) و کرسی آن . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به داکا شود.
دکالغتنامه دهخدادکا. [ دِ ] (یونانی ، پیشوند) پیشوند یونانی به معنی ده (10) که در مقیاسات سلسله ٔ متری به معنی ده برابر است ، مانند دکامتر= ده متر، دکالیتر= ده لیتر. (از دائرةالمعارف فارسی ).- دکاگرم ؛ ده گرم .- <span class="
دکالغتنامه دهخدادکا. [ دِ] (اِخ ) دهی از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد. آب آن از چشمه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
دکاءلغتنامه دهخدادکاء. [دَک ْ کا ] (ع ص ) مؤنث اَدَک ّ. شتر ماده ٔ بی کوهان ، یا پست کوهان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دُک ّ. (اقرب الموارد). || کوبیده شده و منهدم گشته و ریزه ریزه گشته : فاذا جاء وعد ربی جعله دکاء و کان وعد ربی حقاً. (قرآن <span class="hl
ذکائیلغتنامه دهخداذکائی . [ ذَ ] (اِخ ) مصطفی افندی (شیخ ...). از شعرای متأخر عثمانی و از مشایخ شعبانیه است . پسر ابراهیم بیگ مولد او اسکدار. پس از فراگرفتن مقدمات علوم مدتی به سیاحت پرداخت و در سماوه خدمت شیخ حسن افندی را دریافت و خرقه پوشید و به خلافت او در سال 12
بطنتلغتنامه دهخدابطنت . [ ب ِ ن َ ] (ع اِ)بَطْنَة بمعنی سیری و پری شکم از طعام : کم خورش ، مرد شرفتنت نیست هرکجا بطنت است فطنت نیست .سنایی .شخصی بود صاحب ذکا و فطنت نه با جهالت و بطنت . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به بطنه شود.
نپراشلغتنامه دهخدانپراش . [ ن َ ] (اِ) بمعنی ذکا باشد، و آن صنعت استخراج نتایج است به آسانی . (برهان قاطع) (آنندراج ). ذکاوت . قوه ای که بدان به آسانی میتوان حل معما کرد و از مسائل مشکل نتیجه گرفت . (از ناظم الاطباء). ظاهراً برساخته ٔ فرقه ٔ آذر کیوان است و ممکن است تصحیفی در «نبراس » عربی بمع
یوحلغتنامه دهخدایوح . (ع اِ) یوحی . آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). یوح آفتاب است و بوح مصحف آن ، و بوح فقط به معنی نفس است و لاغیر. (از نشوءاللغة ص 28). بوح . یوحی .خورشید. خور. مهر. هور. شارق . شمس . ذکاء. بیضاء.
منتجهلغتنامه دهخدامنتجه . [ م ُ ت ِ ج َ ] (ع ص ) تأنیث منتج . نتیجه دهنده : شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه . (چهارمقاله ص 42). اما ذکا آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه ، سرعت انتاج
مرافدتلغتنامه دهخدامرافدت . [ م ُ ف َ / ف ِ دَ ] (ع اِمص ) معاونت . یاری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مرافدة شود : به توفیق خدای و موافقت رای و... اعانت حدس و مرافدت ذکا به جواهر زواهر الفاظ... متحلی گردانید. (مقدمه ٔ مرزبان نامه از فرهنگ
ذکائیلغتنامه دهخداذکائی . [ ذَ ] (اِخ ) مصطفی افندی (شیخ ...). از شعرای متأخر عثمانی و از مشایخ شعبانیه است . پسر ابراهیم بیگ مولد او اسکدار. پس از فراگرفتن مقدمات علوم مدتی به سیاحت پرداخت و در سماوه خدمت شیخ حسن افندی را دریافت و خرقه پوشید و به خلافت او در سال 12