ذَهَبَتْفرهنگ واژگان قرآنرفت (مؤنث ، درعبارت "ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُم " چون جمله با فعل شروع شده فعل آن رابا اين که معني جمع مي دهد مفرد مي آوريم)
ذهبدیکشنری عربی به فارسیزر , طلا , سکه زر , پول , ثروت , رنگ زرد طلا يي , اندود زرد , نخ زري , جامه زري
ذهبلغتنامه دهخداذهب . [ ذَ هََ ] (ع مص ) زراندود کردن . || رفتن هوش از دیدن زر در کان . خیره شدن چشم از دیدن زر.(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ناگاه درآمدن در کان و خیره شدن چش
عمهیلغتنامه دهخداعمهی . [ ع ُم ْ م َ ها ] (ع اِ) ذهبت ابله العمهی ؛ دانسته نمیشود که شتران او کجا رفتند. (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). عمیهی . رجوع به عُمَّیهی ̍ شود.
قراءةلغتنامه دهخداقراءة. [ ق ِ ءَ ] (ع اِ) مرگامرگی . گویند: ذهبت قراءة البلاد، و مردم حجاز گویند: قِرة البلادبدون همزه بدین معنی که اگر پس از آن کسی بیمار گردداز وبای شهر و مرضه
کمیهیلغتنامه دهخداکمیهی . [ ک ُم ْ م َ ها ] (ع ص ) سرگشته . یقال : ذهبت ابله کمیهی ؛ ای رکبت رأسها و لاتدری این تتوجه . (منتهی الارب ). سرگشته . یقال : ذهبت ابله کمیهی ؛ ای لم ی
هنیلغتنامه دهخداهنی . [ هََ ن ْی ْ ] (ع مص ) کردن . (منتهی الارب ): ذهبت و هنیت ؛ کنایه از رفتم و کاری را کردم . (از اقرب الموارد).
فلانةلغتنامه دهخدافلانة. [ ف ُ ن َ ] (ع ضمیر مبهم ) مؤنث فلان . زنی غیرمعلوم . غیرمنصرف است و تنوین نمی گیرد: ذَهَبَت ْ فُلانةُ. (از اقرب الموارد) (از المنجد): و أمّا فُلانةُ ف