ذوفقارلغتنامه دهخداذوفقار. [ ف ِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند مهره ها. صاحب فقرات . حیوان که ستون فقرات دارد. مهره ور. مهره دار. ذیفقار.
ذوقارلغتنامه دهخداذوقار. (اِخ ) آبی یا وضعی است میان کوفه و واسط بنوبکربن وائل را. یاقوت در معجم البلدان از سکونی روایت کند که قراقر و حنوقراقر و حنوذی قار و ذات العجرم و بطحاء ک
مهره ورلغتنامه دهخدامهره ور. [ م ُ رَ / رِ وَ ] (ص مرکب ) ذوفقار. (یادداشت مؤلف ). مهره دار. رجوع به مهره داران شود.
زحافاتلغتنامه دهخدازحافات . [ زَح ْ حا ] (ع ص ، اِ) ج ِ زحافة مؤنث زحاف . رجوع به زحافه شود. || جانوران خزنده رازحافات گویند. در الموسوعة آمده : زحافات یک طبقه ازحیوانات ذوفقارند
بی مهرگانلغتنامه دهخدابی مهرگان . [ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: بی + مهره + ان ) بجای کلمه ٔغیرذوفقار پذیرفته شده است یعنی جانورانی که فاقد مهره های پشت باشند. حیواناتی که ستون فقر
مهره دارانلغتنامه دهخدامهره داران . [ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح جانورشناسی ، نام عام کلیه ٔ جانوارن استخواندار. جانورانی که دارای استخوان می باشند که بالمآل صاحب تیره ٔ پشت (