ذوضروسلغتنامه دهخداذوضروس . [ ض ُ ] (اِخ ) لقب شمشیر ذی کنعنان حمیری که بر آن نوشته بود: انا ذو ضروس قاتلت عاداً و ثمود باست من کنت معه و لم ینتصر. (تاج العروس ).
ذورأسینلغتنامه دهخداذورأسین . [ رَءْ س َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب دو سر. نام دو عضله است یکی در بازو دیگری در ران .
ذورؤیتینلغتنامه دهخداذورؤیتین . [ رُءْ ی َ ت َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کلامی است که بی رعایت نقاط در دو زبان معنی بخشد. (آنندراج . از رساله ٔ عبدالواسع). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنو
ذواروانلغتنامه دهخداذواروان . [ اُ ] (اِخ ) نام جایگاهی و بدانجا چاهی است موسوم به بئر ذی اروان . و آن جایگاه را ذروان و چاه را نیز بئر ذروان نامند. و در این چاه لبیدبن اعصم یهودی
ذوبوسلغتنامه دهخداذوبوس . [ ب َ ] (اِخ ) ملکی از حمیر. و بناء قلعه ٔ بیت بوس را در نزدیکی صنعا برآورده است .
ضروسلغتنامه دهخداضروس . [ ض ُ ] (اِخ ) ذوضروس ؛ لقب شمشیر ذی کنعان حمیری که در آن نوشته بود «انا ذوضروس قاتلت ُ عاداً وثمود باست من کنت ُ معه و لم ینتصر». (منتهی الارب ).
ذوکنعانلغتنامه دهخداذوکنعان . [ ک َ ] (اِخ ) حمیری . ظاهراً یکی از اذواء و او را شمشیری بوده بنام ذوضروس . رجوع به ماده ٔ ضرس در لغت نامه های عرب شود.
ذورأسینلغتنامه دهخداذورأسین . [ رَءْ س َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب دو سر. نام دو عضله است یکی در بازو دیگری در ران .
ذورؤیتینلغتنامه دهخداذورؤیتین . [ رُءْ ی َ ت َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کلامی است که بی رعایت نقاط در دو زبان معنی بخشد. (آنندراج . از رساله ٔ عبدالواسع). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنو
ذواروانلغتنامه دهخداذواروان . [ اُ ] (اِخ ) نام جایگاهی و بدانجا چاهی است موسوم به بئر ذی اروان . و آن جایگاه را ذروان و چاه را نیز بئر ذروان نامند. و در این چاه لبیدبن اعصم یهودی