ذوزنقه ایلغتنامه دهخداذوزنقه ای . [ زَ ن َ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب بذوزنقه . بشکل ذوزنقه . شبه ذوزنقه . ذوزنقه ای شکل .
ذوزنقةلغتنامه دهخداذوزنقة. [ زَ ن َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) نزد مهندسان شکلی است از اشکال منحرفه . و آن شکلی است که دارای دو ضلع متوازی و دو ضلعغیر متوازی باشد بنحوی که دو ضلع اخیر یک
ذوزنقةلغتنامه دهخداذوزنقة. [ زَ ن َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) (استخوان ...) یکی از استخوانهای هشتگانه ٔ مچ دست است که در ردیف دوم استخوانهای مچ (مجاور استخوانهای کف دست ) در طرف خارج محا
ذوزنقةلغتنامه دهخداذوزنقة. [ زَ ن َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) (استخوان ...) یکی از استخوانهای هشتگانه ٔ مچ دست است که در ردیف دوم استخوانهای مچ (مجاور استخوانهای کف دست ) در طرف خارج محا
دستلغتنامه دهخدادست . [ دَ] (اِ) از اعضای بدن . دوقسمت جدا از بدن که در دو طرف تن واقع و از شانه به پائین فروآویخته است و از چند قسمت مرکب است : بازو و ساعد و کف دست و انگشتان
سنتورفرهنگ انتشارات معین(سَ) (اِ.) از سازهای ایرانی به شکل ذوزنقه که دارای سیم های بسیاری است و به وسیله دو مضراب چوبی نواخته می شود.
ذوزنقةلغتنامه دهخداذوزنقة. [ زَ ن َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) نزد مهندسان شکلی است از اشکال منحرفه . و آن شکلی است که دارای دو ضلع متوازی و دو ضلعغیر متوازی باشد بنحوی که دو ضلع اخیر یک