ذودلاللغتنامه دهخداذودلال . [ دَ ] (ع ص مرکب ) خداوند ناز : با وجود زال ناید انحلال در شبیکه و در برت آن ذودلال .مولوی .
ذوطلاللغتنامه دهخداذوطلال . [ طِ ] (اِخ ) نام آبی است یا موضعی ببلاد بنی مرة. || نام اسپ ابی سلمان بن ربیعة.
ذوظلاللغتنامه دهخداذوظلال . [ ظِ ] (اِخ ) نام موضعی است . رجوع به کلمه ٔ غرد در معجم البلدان یاقوت شود.
ذوالأثللغتنامه دهخداذوالأثل . [ ذُل ْ اَ ] (اِخ ) نام موضعی است . شاعر گوید:فأن ترجع الأیّام بینی و بینکم بذی الأثل صیفاً مثل صیفی و مربعی اشدّ بأعناق النوی بعد هذه مرائر ان ج
ذوالاَّثارلغتنامه دهخداذوالاَّثار. [ ذُل ْ ] (اِخ ) لقب اسودنهشلی شاعر عرب است . و از آن روی این لقب بدو دادند که هرگاه قومی را هجا گفتی در ایشان آثار خود بر جای گذاشتی . و شعر وی در
شبیکهلغتنامه دهخداشبیکه . [ ش َ ک َ ] (از ع ، اِ) به معنی دام و کمند. (ناظم الاطباء). || هر چیز سوراخ سوراخ و پرسوراخ و سوراخدار. (ناظم الاطباء) : با وجود زال ناید انحلال در شبیک
انحلاللغتنامه دهخداانحلال . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) گشاده گردیدن گره . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گشاده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ).حل شدن . بازشدن . گش
ذوطلاللغتنامه دهخداذوطلال . [ طِ ] (اِخ ) نام آبی است یا موضعی ببلاد بنی مرة. || نام اسپ ابی سلمان بن ربیعة.
ذوظلاللغتنامه دهخداذوظلال . [ ظِ ] (اِخ ) نام موضعی است . رجوع به کلمه ٔ غرد در معجم البلدان یاقوت شود.