ذوالشناترلغتنامه دهخداذوالشناتر. [ ذُش ْ ش َ ت ِ ] (اِخ ) صاحب مجمل التواریخ والقصص در فصل اندر نسق قحطانیان و حمیر عرب یمن وتبعان ، گوید: افریقیس را خود در کتاب سیر خوانده ام که پسر
ذوالنشأتینلغتنامه دهخداذوالنشأتین . [ ذُن ْ ن َ اءَ ت َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) جانور که هم در خشکی و هم در آب زید. ذوحیاتین .
ذوالمنارلغتنامه دهخداذوالمنار. [ ذُل ْ م ِ ] (اِخ ) لقب ابرهةبن تبعبن رائس . یکی از ملوک یمن . گویند از آنرو بدو ذوالمنار گفتند که او نخستین کس بود که برای راهنمائی کاروانیان در راه
ذوالنارواژهنامه آزاددارای آتش، صاحب آتش. در حلقۀ ذوالنار یعنی در جمع کسانی که دور آتش نشسته اند و درحقیقت مالکان آن آتش هستند. کلمۀ "ذوالنار" (زُنّار) به کراوات [ کْرا / ک ِ ] (فرا
لختیعةلغتنامه دهخدالختیعة. [ ل َع َ ] (اِخ ) لخیعة ذوالشناتر. یکی از ملوک یمن یا ازمقاول . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 423 شود.
لخیعةلغتنامه دهخدالخیعة. [ ل َ ع َ ] (اِخ ) لختیعة. یکی از ملوک یمن یا از مقاول ملقب بذوالشناتر. ذوالشناتر لخیعةبن بنوف حمیری است (یا آن لختیعة به زیادت تاء است و الاول اکثر او ا
شنترةلغتنامه دهخداشنترة. [ ش ُ ت ُ رَ ] (ع اِ)و یفتح علی الضعف [ ش َ ت َ رَ ] . انگشت . ج ، شَناتِر. || مابین دو انگشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فضای مابین دو انگشت . (
ذوالنشأتینلغتنامه دهخداذوالنشأتین . [ ذُن ْ ن َ اءَ ت َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) جانور که هم در خشکی و هم در آب زید. ذوحیاتین .
ذوالمنارلغتنامه دهخداذوالمنار. [ ذُل ْ م ِ ] (اِخ ) لقب ابرهةبن تبعبن رائس . یکی از ملوک یمن . گویند از آنرو بدو ذوالمنار گفتند که او نخستین کس بود که برای راهنمائی کاروانیان در راه