ذواقلغتنامه دهخداذواق .[ ذَوْ وا ] (ع ص ) چاشنی گیر. (دهار) (مهذب الاسماء). || مرد متلوّن . || مرد ملول .
ذواقلغتنامه دهخداذواق . [ ذَ ] (ع مص ) چشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). آزمودن مزه . ذَوق . مَذاق . مَذاقة. || کشیدن زه برای دریافتن سختی و نرمی کمان .
ذواقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چشیدن؛ چشیدن مزۀ چیزی؛ آزمودن طعم و مزۀ چیزی.۲. (اسم) طبع.۳. (اسم) طعم.
ذواقنلغتنامه دهخداذواقن . [ ذَ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ ذاقِنة. چیزها که زیر زنخ است یا سرهای حلقوم یا تندیهای حلقوم یا چنبر گردن یا فرود شکم متصل به ناف یا چاههای سینه .
ذؤابلغتنامه دهخداذؤاب . [ ذُ آ ب ] (اِخ ) ابن ربیعة الاسدی یکی از شجعان عرب قاتل عتیبةبن الحرث بن شهاب الیربوعی . (عقدالفرید ص 100 و ص 101. و البیان والتبیین جزء ص 16 و ص 19).
ذواقنلغتنامه دهخداذواقن . [ ذَ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ ذاقِنة. چیزها که زیر زنخ است یا سرهای حلقوم یا تندیهای حلقوم یا چنبر گردن یا فرود شکم متصل به ناف یا چاههای سینه .
چاشنی گیرلغتنامه دهخداچاشنی گیر. (نف مرکب ) چاشنی چش . مزه چش . آنکه طعام یا شراب را بازچشد تا طعم آن معلوم کند. ذواق : نگویم بوسه را میری بمن ده لبت را چاشنی گیری بمن ده . نظامی .که
ذوقلغتنامه دهخداذوق . [ ذَ ] (ع مص ) چشیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). ذَواق . مذاق . مذاقة. چاشنی گرفتن . || آزمودن مزه ٔ چیزی . امتحان