ذوالغتنامه دهخداذوا. [ ذَ ] (ع اِ) مخفف ذوان تثنیه ٔ ذو و چون لازم الاضافه است هیچگاه جز بصورت ذوا در کلام نیاید: ذوامال ؛ دو مرد خداوند مال . و منه قوله تعالی : و من قتله منکم
ضوءدیکشنری عربی به فارسیفروغ , روشنايي , نور , اتش , کبريت , لحاظ , جنبه , اشکار کردن , اتش زدن , مشتعل شدن , ضعيف , خفيف , اهسته , اندک , اسان , کم قيمت , قليل , مختصر , فرار , هوس ام
ذوعلغتنامه دهخداذوع . [ ذَ ] (ع مص ) از بیخ برکندن . از بن برانداختن . استیصال . || هلاک کردن . اجتیاح .
زوءلغتنامه دهخدازوء. [ زَوْءْ ] (ع مص ) برگردانیدن و منقلب ساختن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): زاء الدهر به زوءً (از باب نصر)؛ برگردانیدن آن را روزگار و
زوعلغتنامه دهخدازوع . (ع اِ) تننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عنکبوت . (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زوعلغتنامه دهخدازوع . (ع مص ) با خشونت رفتار کردن . || حمل کردن طبل در حال نواختن . || بدرفتاری کردن . || از شکل انداختن . (دزی ج 1 ص 614).
ذَوَافرهنگ واژگان قرآندو صاحب (تثنيه "ذا" اصلش ذوان بوده که چون در عبارت "ذَوَا عَدْلٍ "مضاف واقع شده نون آن حذف گرديده)
ذَوَافرهنگ واژگان قرآندو صاحب (تثنيه "ذا" اصلش ذوان بوده که چون در عبارت "ذَوَا عَدْلٍ "مضاف واقع شده نون آن حذف گرديده)
ذؤابلغتنامه دهخداذؤاب . [ ذُ آ ب ] (اِخ ) ابن ربیعة الاسدی یکی از شجعان عرب قاتل عتیبةبن الحرث بن شهاب الیربوعی . (عقدالفرید ص 100 و ص 101. و البیان والتبیین جزء ص 16 و ص 19).
ذؤابلغتنامه دهخداذؤاب . [ ذُ آب ] (اِخ ) ابن اسمأبن زیدبن قارب . یکی از شجعان که در یوم الصلحا جنگ میان هوازن و عطفان بدست درید کشته شد. (عقدالفرید جزء 6 ص 37).