زحنلغتنامه دهخدازحن . [ زَ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا و همچنین است زُحَن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
زحنلغتنامه دهخدازحن . [ زَ ] (ع مص ) درنگ کردن . (از منتهی الارب ) (از ترجمه ٔ قاموس ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) . کندی کردن . ابطاء. (از اقرب الموارد). کاری را بکندی انجام
زحنلغتنامه دهخدازحن . [ زَ ح َ ] (ع مص ) دگرگون شدن (حالت ) چهره از اندوه یابیماری . (از تاج العروس از لسان ) (از متن اللغة).
زحنلغتنامه دهخدازحن . [ زُ ح َ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ترجمه ٔ قاموس ) (آنندراج ). مرد کوتاه و شکم بر آمده . مؤنث آن زحنة است .(از متن ال
ضحنلغتنامه دهخداضحن . [ ض َ ](اِخ ) شهری است در دیار سلیم بنزدیکی وادی بیضان ، وآن را به صاد مهملة نیز گفته اند. (معجم البلدان ).