billدیکشنری انگلیسی به فارسیلایحه، قبض، اسکناس، صورت حساب، لایحه قانونی، برات، منقار، نوک، سند، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن، نوک بنوک هم زدن، صورتحساب دادن
Bill of Rightsدیکشنری انگلیسی به فارسیلایحه حقوق، قانون اساسی امریکا، اعلامیه ده مادهای حقوق اتباع امریکایی
بارودیلغتنامه دهخدابارودی . (اِخ ) (کشیش ) (بشاره ) کتب زیر از اوست : الذمم فی احوال الامم تألیف دکتر ف . ف . کرفتس (ترجمه ٔ بعربی ، مطبعه ٔ آمریکایی بیروت 1909 م در 64 ص ). (از
دست گللغتنامه دهخدادست گل . [ دَ گ ِ ] (اِ مرکب ) آن اندازه گل که به دست گیرند : ای اﷲ چون باطن و ادراک و ذهنم چون دست گلی است در دست مشیت تو... (معارف بهاء ولد ج 1 ص 145 و 315).
ذمیملغتنامه دهخداذمیم . [ ذَ ] (ع اِ) دمیدگی پوست که بر روی از گرما یا گر پیدا آید. || نم یا شبنم که بر درخت افتد و از خاک که بر وی نشیند پاره ای گل گردد. || سپیدی که بر بینی بز
شکسته حاللغتنامه دهخداشکسته حال . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بینوا. تهیدست . پریشان . تنگدست . (ناظم الاطباء). محتاج . مفلوک . بیچاره . (آنندراج ). حطیم . (منتهی الارب ) : پیمان