تخییسلغتنامه دهخداتخییس . [ ت َخ ْ ] (ع مص ) رام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). رام کردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد): سار معه ُ ع
تدییخلغتنامه دهخداتدییخ . [ ت َدْ ] (ع مص ) خوار کردن . (تاج المصادر بیهقی )(المنجد). تذلیل . لغتی است در «دوخ »، و اصمعی گوید:دیّخه ُ؛ دیّثه ُ؛ ای ذلّله ُ. (منتهی الارب ) (از نا
اتیملغتنامه دهخدااتیم . [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) منقادتر. رام تر. || خوارتر. ذلیل تر.- امثال : اَتْیَم ُ مِن المُرَقِّش ؛ یعنون المرقش الاصغر و کان متیّماً بفاطمة بنت المنذر الملک
مذیخلغتنامه دهخدامذیخ . [ م ُ ذَی ْ ی ِ ] (ع ص ) رام گرداننده . (آنندراج ). نعت فاعلی است از تذییخ به معنی رام گردانیدن . رجوع به تذییخ شود. || نخلی که قبول نکند گشن را. (آنندرا