ذهبیةلغتنامه دهخداذهبیة. [ ذَ هََ بی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) زرینه . (دهار). || نوعی از زورق و قایق در رود نیل . || تأنیث ذهبی .
ذهبیةلغتنامه دهخداذهبیة. [ ذَ هََ بی ی َ ] (اِخ ) سلسله ای از اهل تصوف . سید قطب الدین محمد الحسینی النیریزی الشیرازی ، یکی از اقطاب این سلسله در کتاب فصل الخطاب آورده : و وارث ا
حروف ذلقیهلغتنامه دهخداحروف ذلقیه . [ ح ُ ف ِ ذَ ل َ قی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سه حرف ر. ل . ن از 28 حرف الفباء بدین نام خوانده شده است . رجوع به حروف حلقی شود. || این سه
جزیرة الذهبیةلغتنامه دهخداجزیرة الذهبیة. [ ج َ رَ تُذْ ذَ هََ بی ی َ ] (اِخ ) یکی از جزایر دریای اعظم ، گرد او مقدار سیصد فرسنگ است و اندرو معدنهای زرست و آبادانی بسیار است و مردمان او ر
نقویلغتنامه دهخدانقوی . [ ن َ ق َ ] (اِخ ) دلدارعلی (سید...)بن سیدمحمدمعین نصیرآبادی لکهنوئی ، معروف به نقوی . از اکابر فقها و علمای امامیه ٔ هندوستان است .وی به سال 1166 هَ . ق
هاشم شیرازیلغتنامه دهخداهاشم شیرازی . [ ش ِ م ِ ] (اِخ ) محمدهاشم . از نویسندگان خوانین زندیه بود. رضاقلی خان هدایت در مجمعالفصحاء راجع به وی می نویسد: «نظر به فطرت پاک و طینت صافی ترک
ابوحیانلغتنامه دهخداابوحیان . [ اَ ح َی ْ یا ] (اِخ ) اثیرالدین محمدبن یوسف بن علی غرناطی اندلسی جیانی . یکی از ائمه ٔ لغت عرب . اصلاً بربری است . مولد او در غرناطه به سال 654 هَ .
فلغتنامه دهخداف . (حرف ) حرف بیست وسوم از الفبای فارسی ، وحرف بیستم از الفبای ابتثی ، پیش از حرف قاف و بعد از حرف غین ، و حرف هفدهم از الفبای ابجدی ، پیش از صادو بعد از عین ا
ابن باجهلغتنامه دهخداابن باجه . [ اِ ن ُ ج َ ] (اِخ ) ابوبکرمحمدبن باجه ٔ تجیبی ، و او را ابن الصائغ نیز نامند. حافظ و فیلسوف و طبیب و ادیب و عالم ریاضی و موسیقی است . مولدش سرقسطه