ذاقی الاسکندرانیلغتنامه دهخداذاقی الاسکندرانی . [ قِل ْ اِ ک َ دَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذافنی ... شود.
شرفای فلالیلغتنامه دهخداشرفای فلالی . [ ش ُ رَ ی ِ ف َل ْ لا ] (اِخ )یکی از دو طبقه ٔ «شرفای مراکش » که از 1075 - 1311 هَ . ق . در مراکش سلطنت کرده اند. اسامی افراد آن از این قرار است
حجرالمرقشیشالغتنامه دهخداحجرالمرقشیشا. [ ح َج َ رُل ْ م َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) مارقشیشا. سنگ روشنائی . دمشقی گوید: و هو انواع سبعة مقسومة علی المعادن السبعة واجودها الذهبیة ثم الفضیة ثم ا
فخر رازیلغتنامه دهخدافخر رازی . [ ف َ رِ ] (اِخ ) محمدبن عمربن حسین بن علی طبرستانی . مولد وی به ری بود و در هرات مدفون گردید. لقبش فخرالدین و منسوب به خاندان قریش است . کنیتش ابوعب
خداش دارمیلغتنامه دهخداخداش دارمی . [ خ ِ ] (اِخ ) ذهبی در میزان الاعتدال او را به این نام آورده . ولی عسقلانی در لسان المیزان می گوید: او غیر منسوب است ، یعنی منسوب به «دارمی » نیست
مرقشیشالغتنامه دهخدامرقشیشا. [ م َق َ ] (اِ) اصل کلمه آرامی است و آن کیفا مقشیثا باشد یعنی سنگ سخت . (یادداشت مرحوم دهخدا). جوهری باشد که در داروهای چشم بکار برند و آن را اقسام باش