ذهبدیکشنری عربی به فارسیزر , طلا , سکه زر , پول , ثروت , رنگ زرد طلا يي , اندود زرد , نخ زري , جامه زري
bitدیکشنری انگلیسی به فارسیبیت، ذره، تکه، مته، قطعه، لقمه، سرمته، دهنه، لجام، پاره، ریزه، رقم دودویی، تیغه رنده، خرده
اسدیلغتنامه دهخدااسدی . [ اَ س َ ] (اِخ ) علی بن احمد اسدی طوسی مکنی به ابی نصر. کنیه و نام و نسب او بهمین صورت در کتب تذکره آمده و اسدی در انجام کتاب الابنیة عن حقایق الادویة ن
بضرلغتنامه دهخدابضر. [ ب ِ ] (ع مص ) ذهب دمه بِضراً مِضراً یعنی برایگان رفتن خون . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به بضرة شود.
دبلونلغتنامه دهخدادبلون . [ دَ ب َ ] (ع اِ) صنفی از ذهب . نوعی پول طلا. مسکوکی زرین . از اهل عراق شنیده شده است که کلمه را بنون تلفظ کنند اما اهل مصر با لام اما به سکون باء ملفوظ