ذرهملغتنامه دهخداذرهم . [ ذُ هَُ ] (اِ)جوالیقی در المعرب بنقل از ابن الکلبی گوید: جُرهُم معرّب است و اصل آن ذُرهُم است . رجوع به جرهم شود.
ذرهملغتنامه دهخداذرهم . [ ذُ هَُ ] (اِ)جوالیقی در المعرب بنقل از ابن الکلبی گوید: جُرهُم معرّب است و اصل آن ذُرهُم است . رجوع به جرهم شود.
ام صفیدةلغتنامه دهخداام صفیدة. [ اُم ْ م ِ ص ُ ف َدَ ] (ع اِ مرکب ) صاحب اقرب الموارد در ذیل ذُعَرَةمی نویسد: ذعرة پرنده ٔ کوچکی است در درخت می نشیند و دمش را تکان می دهد و هرگز دید
جرهملغتنامه دهخداجرهم . [ ج ُ هَُ ](ع اِ) ابن الکلبی گوید: این کلمه معرب است بگمان وی اصل آن «ذرهم » بود و در تعریب جرهم شده است . و گروهی گویند: نام عربی است . (از المعرب جوالی
دوانیقلغتنامه دهخدادوانیق . [ دَ ] (معرب ، اِ) ج ِ دانَق . (یادداشت مؤلف ) (دهار). ج ِ دانق ، معرب دانگ . (یادداشت مؤلف ) : صاحب نظری دقیق در احتساب شعیرات و دوانیق ... (تاریخ ج
ذرلغتنامه دهخداذر. [ ذَ ] (ع فعل امر) مفرد فعل امر از وذر. مان . بمان . دَع . بگذار. بهل : ذرنی و من خلقت وحیدا. (قرآن 11/74). قل اﷲ، ثم ذرهم . (قرآن 91/6).