ذهبانلغتنامه دهخداذهبان . [ ذَ ] (اِخ ) کوهی است جهینه را باسفل مروة. به ساحل میان جدة و قدید و بین مروة و سقیا. || موضعی است ساحلی به یمن . از قراءُ جند.
ذهبانلغتنامه دهخداذهبان . [ ذَ هََ ] (اِخ ) قریه ای است قرب بحرین بنزدیکی راحة در نواحی زبید که تا حرض یک روزه راه است .
زهبانserving 2واژههای مصوب فرهنگستانپوششی که برای جلوگیری از سایش و رفتگی زه در سوفارگاه به دور آن میپیچند
ذهبانةلغتنامه دهخداذهبانة. [ ] (اِ) بیرونی در آثار الباقیة در فصل «القول علی اعیاد المجوس الاقدمین و صیام الصابئین و اعیادهم » گوید: هلال تشرین الاول ، فی الیوم السادس منه ، عید ا
ذهبانةلغتنامه دهخداذهبانة. [ ذَ ن َ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء حران . وفات ابوالعباس احمدبن عثمان بن الحدید السلمی الدمشقی بدانجا بود.
ذهبانیةلغتنامه دهخداذهبانیة. [ ] (اِخ ) نام قریه ای است به حران نزدیک رأس عین الثلج و صابئین را در این جا هیکلی بوده است . که درروزی مخصوص بزیارت و طواف آن می شدند و یاقوت گوید: م
ذهبانةلغتنامه دهخداذهبانة. [ ] (اِ) بیرونی در آثار الباقیة در فصل «القول علی اعیاد المجوس الاقدمین و صیام الصابئین و اعیادهم » گوید: هلال تشرین الاول ، فی الیوم السادس منه ، عید ا
ذهبانةلغتنامه دهخداذهبانة. [ ذَ ن َ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء حران . وفات ابوالعباس احمدبن عثمان بن الحدید السلمی الدمشقی بدانجا بود.
ذهبانیةلغتنامه دهخداذهبانیة. [ ] (اِخ ) نام قریه ای است به حران نزدیک رأس عین الثلج و صابئین را در این جا هیکلی بوده است . که درروزی مخصوص بزیارت و طواف آن می شدند و یاقوت گوید: م
ذهبلغتنامه دهخداذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از