ذنبانلغتنامه دهخداذنبان . [ ذَ ن َ ] (ع اِ) ذنب الثعلب . || بعضی گویند گیاهی است و بعضی گفته اند گیاهی است که به أرزن ماند .
ذؤبانلغتنامه دهخداذؤبان . [ ذُءْ ] (ع اِ) ج ِ ذئب . گرگان . اذؤب . ذؤبان العرب ؛ دزدان و صعلوکان عرب . (مهذب الاسماء).
ذوبانلغتنامه دهخداذوبان . [ ذَ ] (ع اِ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بفتح ذال معجمه و سکون واو قسمی ازاقسام بحران است . و شرح و معنی آن در ضمن معنی بحران گذشت . || و نیز همین
ذوبانلغتنامه دهخداذوبان . [ ذَ وَ ] (ع مص ) آب شدن . ذوب . گداختن . (دهار). گداخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). گداز. گدازش . (مهذب الاسماء). || ذوبان شمس . سخت گرم شدن آفتاب . ||
عیصلغتنامه دهخداعیص . (اِخ ) جایگاهی است در بلاد بنی سُلیم ، و در آنجا آبی است بنام «ذنبان العیص ». (از معجم البلدان ). آبی است به دیار بنی سلیم . (منتهی الارب ).
ذؤبانلغتنامه دهخداذؤبان . [ ذُءْ ] (ع اِ) ج ِ ذئب . گرگان . اذؤب . ذؤبان العرب ؛ دزدان و صعلوکان عرب . (مهذب الاسماء).
ذوبانلغتنامه دهخداذوبان . [ ذَ ] (ع اِ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بفتح ذال معجمه و سکون واو قسمی ازاقسام بحران است . و شرح و معنی آن در ضمن معنی بحران گذشت . || و نیز همین