زمخلغتنامه دهخدازمخ . [ زَ ] (ع مص ) فخر و تکبر کردن . (زوزنی ). تکبر کردن . گردنکشی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زمخلغتنامه دهخدازمخ . [ زَ م َ ] (ع ص ) عقبة زمخ ؛ عقبه ٔ سخت و دور دراز. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زمخلغتنامه دهخدازمخ . [ زُم ْ م َ ] (ع اِ) ج ِ زامخ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زامخ شود.
ضمخلغتنامه دهخداضمخ . [ ض َ ] (ع مص ) نیک آلودن بدن را به بوی خوش . (منتهی الارب ). آلودن تن به بوی خوش چنانکه میچکیده باشد. (منتخب اللغات ).
ظمخلغتنامه دهخداظمخ . [ ظِ م َ ] (ع اِ) درختی است که به درخت چنار ماند. || درخت انجیر، به لغت طی . || اسم ثمر جودار است نزد اهل عرب به قیروان و غیر آن . و بعضی گفته اند که آن ث
ذاخرلغتنامه دهخداذاخر. [ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذخر. فربه . فربی .سمین . || ذخیره کننده . دست پس دارنده . پستائی کننده . یخنی نهنده . || (اِخ ) نام مردی .
ذخایرلغتنامه دهخداذخایر. [ ذَ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ ذخیرة. ذخیره ها. پستاها. پستائی ها. دست پس ها. پس افکنده ها. پس اوکندها.اندوخته ها. نگاهداشته شده ها برای روزی : کلیدهای شهادت نهاد
ذاخرلغتنامه دهخداذاخر. [ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذخر. فربه . فربی .سمین . || ذخیره کننده . دست پس دارنده . پستائی کننده . یخنی نهنده . || (اِخ ) نام مردی .
ذخایرلغتنامه دهخداذخایر. [ ذَ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ ذخیرة. ذخیره ها. پستاها. پستائی ها. دست پس ها. پس افکنده ها. پس اوکندها.اندوخته ها. نگاهداشته شده ها برای روزی : کلیدهای شهادت نهاد
ذخایر بروندمشیexhalative depositsواژههای مصوب فرهنگستانذخایر سولفیدی تودهای یا ورقهای یا عدسیشکل که بهطور شاخص در سطح تماس واحدهای آتشفشانی یا بین واحدهای آتشفشانی و رسوبی تشکیل میشود
ذخایر مازادexcess reserves, secondary reservesواژههای مصوب فرهنگستانذخایر افزون بر مبلغی که بانکها بهطور قانونی مجازند در اختیار داشته باشند