ذلکلغتنامه دهخداذلک . [ ذا ل ِ / ذا ل ِ ک َ ] (ع اِ، ضمیر) آن . برای اشاره بعید است : و ما ذلک علی اﷲ بعزیز. (قرآن 20/14). || این است : ذلک فضل اﷲ یؤتیه من یشاء. (قرآن 54/5 و
زلکلغتنامه دهخدازلک . [ زَ ل َ ] (اِ) بمعنی زلو باشد. (آنندراج ). زالو. علق . (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 35 شود.
زلکلغتنامه دهخدازلک . [زَ ل َ ] (اِ) اخگر. زغال افروخته . آتش پاره . (از ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 34 شود.
رغم ذلکدیکشنری عربی به فارسیهنوز , تا ان زمان , تا کنون , تا انوقت , تاحال , باز هم , بااينحال , ولي , درعين حال
صح ذلکلغتنامه دهخداصح ذلک . [ ص َح ْ ح َ ذا ل ِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) درست است این . این صحیح است : مولا شده جمله ٔ ممالک توقیع تو را به صح ذلک .نظامی .