ذلتلغتنامه دهخداذلت . [ ذِل ْ ل َ ] (ع مص ) ذُل ّ. ذُلالَة. مذلت . ذَلالَت . خوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). موهون گردیدن . خواری . (نطنزی ). هوان . حقارت . مهانت . زبونی . مق
زلتلغتنامه دهخدازلت . [ زِ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیاکلا است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 330 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
زلطلغتنامه دهخدازلط. [ زَ ] (ع اِ) رفتار و شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (مص ) به شتاب رفتن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بلعیدن . || برهنه کردن
ذِلَّةٌفرهنگ واژگان قرآنذلت -خواري - کوچکي - ناتواني(ذلت در اصل لغت به معناي چيزي است که دستيابي بدان آسان است ، حال چه دستيابي محقق و چه فرضي)