ذللغتنامه دهخداذل . [ ذِل ل ] (ع اِ) روش . طور. طریقه . مجری . عادت . ج ، اذلال : امور اﷲ جاریة اذلالها (یا) علی اذلالها؛ ای مجاریها. و جاء علی اذلاله ؛ به روش و طور خویش آمد.
ذللغتنامه دهخداذل . [ ذُل ل ] (ع اِمص ) خواری .(مهذب الاسماء). هوان . هون . ذلت . مذلت . خوار گردیدن .خوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ذُلالت . ذَلالت . قوله تعالی : و لم یکن
ذلفرهنگ انتشارات معین(ذِ لّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نرم و رام گردیدن . 2 - (اِمص .) نرمی ، رفق . 3 - مهربانی . 4 - (اِ.) طور، روش . ج . اذلال .
ظلدیکشنری عربی به فارسیسايه , حباب چراغ يا فانوس , اباژور , سايه بان , جاي سايه دار , اختلا ف جزءي , سايه رنگ , سايه دار کردن , سايه افکندن , تيره کردن , کم کردن , زير وبم کردن , ظل ,
ذُّلِّفرهنگ واژگان قرآنذليلي - کوچکي -ناتواني (در عبارت "ﭐخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ ﭐلذُّلِّ "کنايه اي است برگرفته ازحالتي که جوجه براي طلب غذا از پدرومادرش به بالهاي خود مي دهد و منظور
ذلانلغتنامه دهخداذلان . [ ذُل ْ لا ] (ع ص ) خوار. ذلیل . موهون . || ج ِ ذلیل . (دهار). و این صورت اخیر را جز در دستور الاخوان دهار جای دیگر نیافتم .
ذلتلغتنامه دهخداذلت . [ ذِل ْ ل َ ] (ع مص ) ذُل ّ. ذُلالَة. مذلت . ذَلالَت . خوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). موهون گردیدن . خواری . (نطنزی ). هوان . حقارت . مهانت . زبونی . مق