brightدیکشنری انگلیسی به فارسیروشن است، روشن، درخشان، زرنگ، تابناک، تابان، فروزان، با هوش، افتابی، باکله
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهر