ذاهللغتنامه دهخداذاهل . [ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذهول . غافل . بی پروا. فراموش کرده : و وقوع حوادث که در زمان متقدم بوده باشد غافل و ذاهل مانند. (جامع التواریخ رشیدی ).یکزمان
ذاهللغتنامه دهخداذاهل . [ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذهول . غافل . بی پروا. فراموش کرده : و وقوع حوادث که در زمان متقدم بوده باشد غافل و ذاهل مانند. (جامع التواریخ رشیدی ).یکزمان
ابومنصورلغتنامه دهخداابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) خطیرالملک میبدی یزدی . وزیریمین الدوله سلطان محمود سلجوقی . خوندمیر در دستورالوزراء آرد: او از حلیه ٔ فضائل نفسانی و کمالات عاری وعا
غافل گونهلغتنامه دهخداغافل گونه . [ ف ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) مانند غافل . غافل وار : پادشاه اسلام لشکریان خود را غافل گونه دید و از استعداد جنگ ذاهل ... (تاریخ غازانی ص 126).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن فهد الاسدی ، ملقب به جمال الدین . فاضل فقیه مجتهد زاهد عابد وَرِع تقی نقی . در سال 757 هَ .ق . تولد یافته در بلده ٔ حل