brushدیکشنری انگلیسی به فارسیقلم مو، لیف، ماهوت پاک کن، پاک کن، ملامت، خس، علف هرزه، بروس لوله، کفش پاک کن و مانند ان، مسواک زدن، لیف زدن، نقاشی کردن، ماهوت پاک کن زدن، قلم مو زدن، تند گذشت
ذوعسرةلغتنامه دهخداذوعسرة. [ ع ُ رَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند تنگدستی : و اِن کان َ ذوعُسرَةِ فَنَظِرةُ اِلی مَیسرة. (قرآن 2 / 280)، و اگریافت شود خداوند تنگدستی پس واجب بود
زبیدیلغتنامه دهخدازبیدی . [ زُ ب َ ] (اِخ ) عمروبن معدیکرب زبیدی . از زبید الاصغر است که بطنی از زبید حجاز میباشند. (از لسان العرب ). سمعانی آرد: عمروبن معدیکرب مکنی به ابوثور دل