ذعوطلغتنامه دهخداذعوط. [ ذَع ْ وَ ] (ع ص ) (شاید معرب از زود فارسی چنانکه ذَوَط) مرگ شتاب . موت ذَعْوَط، موت ذاعط؛ مرگ ناگهان .
دحوضلغتنامه دهخدادحوض . [ دَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ). جاییست در حجاز. (معجم البلدان ).
دحوضلغتنامه دهخدادحوض . [ دُ ] (ع مص ) باطل شدن حجت . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). باطل شدن . (زوزنی ).