ذعلوقلغتنامه دهخداذعلوق . [ ذُ ] (ع اِ) تره ای است تیزبوی همچون گندنا. و محمودبن عمر ربنجنی گوید طرخون . || مرغکی است . || نوعی از سماروغ . یعنی قسمی از کماة. || (ص ) کودک چالاک
ذعلوقلغتنامه دهخداذعلوق . [ ذُ ] (ع اِ) تره ای است تیزبوی همچون گندنا. و محمودبن عمر ربنجنی گوید طرخون . || مرغکی است . || نوعی از سماروغ . یعنی قسمی از کماة. || (ص ) کودک چالاک
عذلوقلغتنامه دهخداعذلوق . [ ع ُ ] (ع ص ) کودک سبک روح چست تیزفهم . لغتی است در ذعلوق . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تیزبولغتنامه دهخداتیزبو. (ص مرکب ) تیزبوی . که بوئی تند دارد چون گندنا و ترتیزک . حادالمرائحة. ذاک . ذاکیة. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). ذعلوق تره ای است تیزبوی . (منتهی الارب )
طرخونلغتنامه دهخداطرخون . [ طَ ] (معرب ، اِ) گیاهی است ، معرب ترخ ، بیخ ریشه های آن عاقرقرحا است ، قاطع شهوت است . (منتهی الارب ). گفته اند که عاقرقرحا بیخ طرخون کوهی است . (ذخیر